سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردن و خوارى نبردن ، و به اندک ساختن و به این و آن نپرداختن ، و آن را که نصیب به آسانى به دست نیاید با کوشش با آن برنیاید و روزگار دو روز است روزى از تو و روزى به زیان تو ، در روزى که از توست سرکشى بنه و در روزى که به زیان توست تن به شکیبایى ده . [نهج البلاغه]
قطره ی شبنم

مقدمه

یکی از واژگان کلیدی قرآن تقواست. به گونه ای که برخی ایمان را جز به تقوا معنا نمی کنند و براین باورند که انسانی که اهل تقوا نباشد اصولاً نمی تواند مدعی آن باشد که مؤمن است و به خدا و رسالت و قیامت ایمان دارد. از این رو عنوان تقوا از اساسی ترین اصطلاحات کلیدی قرآن و اسلام به حساب می آید. زیرا؛ تقوا، بیانگر نوع تفکر و بینش و نگرش و باورهای هرکس است. رفتار و عمل کردن هر کس ناشی از نوع نگرش اوست، چون که عمل بازتابی از درون انسان است. از آنجائی که انسان دارای دو بعد است و ترکیب دوگانه دارد یعنی مرکب از جسم و روح است، که در قرآن کریم آمده است: «وبدأ خلق الانسان من طین»[1] و در جای دیگر آمده است: «ونفخت فیه می روحی»[2] انسان نیاز مند تقویت هر دو بعد است. اگر یکی از دو طرف بیشتر از دیگری تقویت شود، موازنه بهم می خورد و حالت تعادل از بین می رود. و لذا امروزه می بینیم که در عالم غرب تمام توجه ها به جنبة جسمی و مادی شده است، هرچند که از نظر صنعت و تکنولوژی، پیشرفت زیادی نموده است، وقدرت زیادی را بدست آورده است، در مقابل جنبة روحی اصلاً مورد توجه واقع نشده است، به همین جهت است که تمام پیشرفت ها و قدرت ها، در مسیر استعمار و استحمار دیگران، به کار گرفته شده است. و هر روز بر مشکلات مردم افزوده شده است، بیماری های روحی و روانی و خود کشی های دسته جمعی، همگی حکایت از این نا بسامانی و نادیده گرفتن جنبة روحی، دارد.

به همین جهت است که انسان در مسیر رشد و شکوفائی و رسیدن به سعادت و خوشبختی، چاره ای جز، پیمودن طریق وحی را ندارد.. ایمان به خدا و قیامت و سایر باورهای ایمانی نقش اساسی در ضبط و کنترل انسان دارد، جهت‌دهی استعدادها و تصحیح رفتار، و سامان بخشی امور، تنها از طریق وحی ممکن است، چونکه؛ دسترسی به باورها و ارکان ایمان از میدان بُرد حواس، عقل و قدرت ادراک انسان خارج هستند. . اسبابی که انسان را به شناخت دقیق این باورها بدون راهنمایی وحی رهنمون شود در اختیار انسان قرار داده نشده است. و از این‌جاست که خداوند در بخش هدایت تشریعی و ابتلائی انسان را رها ننموده و خود عهده‌دار این هدایت گشته‌اند.«إن علینا للهدی»[3]

هدف از بعثت انبیاء هم همین بوده است که قوانین الهی را برای مردم برسانند تا آنها برای رسیدن به سعادت شان، زندگی خود را بر اساس آن تعالیم تنظیم کنند. یکی از تعالیم انبیاء دعوت مردم به تقوا است، و بر اساس همین آموزه ها اگر کسی به ایمان واقعی دست یافته باشد بی گمان آن را به شکل تقوا در حوزه عمل خویش بروز می دهد. و بر همین اساس در آموزه های قرآنی ارتباط تنگاتنگی میان ایمان و تقوا وجود دارد و هرکجا از ایمان واقعی سخن گفته شده از تقوا نیز سخن به میان آمده است. آن چه مهم است این است که در آموزه های قرآنی متقی کیست و چه صفاتی را دارا می باشد؟ در این نوشته تلاش شده است که به پرسش بالا پاسخ گوید.

        والله خیر معین.

تعریف تقوا و متقین

تقوا در لغت

تقوا در لغت از مادة «وقیَ یقی»، گرفته شده است، و معنی اصلی «وقایه» نگهداری و یا خویشتن داری است. راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «وقایه» به معنی نگهداری اشیاء است در برابر اموری که به آنها زیان و آزار می رساند، و تقوا قرار دادن روح است در یک پوشش حفاظتی در برابر خطر ها، و به همین جهت گاهی تقوا را به خوف تفسیر کرده اند، در حالی که خوف سبب تقوا می شود و در عرف شرع، تقوا به معنی خوشتن داری در برابر گناهان است.[4] .

علامه مجلسى میگوید: کلمه تقوا از کلمه (وقایه) اخذ شده. معنى لغوى کلمه (وقایة) منتها درجه صیانت و خود دارى است. و معنى عرفى آن: صیانت و نگاهدارى نفس مى‏باشد از آنچه که در عالم آخرت براى آن ضرر و خطر داشته باشد، و محدود نمودن نفس به آنچه که در آخرت برایش نافع و مفید باشد.

تقوا داراى سه مرتبه است.

اول: نگاهدارى نفس از عذاب دائمى به واسطه عقائد ایمانى. دوم: اجتناب نمودن از چیزى که انجام، یا ترک آن موجب گناه می‌شود. و این نوع تقوا، نزد اهل شرع معروف است. سوم: خود دارى نمودن از هر چیزى که قلب را از حق منصرف و مشغول مى‏نماید. این نوع تقوا است که درجه خاص الخاص مى‏باشد.[5]

تقوا در اصطلاح

برای تقوای اصطلاحی تعاریف زیادی بیان شده است، که در اینجا به چند تای آن اشاره می شود، در عین حال مجموع این تعاریف، ارتباط مستقیم با معنی لغوی آن دارد. برخی تقوا را اینگونه تعریف نموده است: «التقوی هی:أن تجعل بینک و بین ما حرّم الله حاجباً و حاجزاً.» تقوا عبارت است از اینکه بین خودت و بین آنچه خدا آن را حرام کرده است مانع و پرده ای قرار دهی. یعنی نفس را از وقوع در گناه حفظ کنی.

ابن قیم می گوید: «التقوی: حقیقتها العمل بطاعة الله ایماناً و احتساباً أمراً و نهیاً فیفعل ما أمر الله به ایماناً بالآمر و تصدیقاً بوعده و یترک ما نهی الله عنه ایماناً بالناهی و خوفاً من وعیده.»

حقیقت تقوا عبارت است از اجرای دستورات خدا و اطاعت از او در اجرای دستورات و پرهیز از نواهی، اطاعتی که منشأ در قبول و پذیرش و اخلاص دارد. پس انسان با تقوا آنچه خداوند به آن امر کرده است آن را به اجرا می گذارد در حالیکه به آمر (الله) ایمان دارد و وعده های خداوند را قبول دارد، و رها می کند و انجام نمی دهد آنچه خداوند آن را نهی کرده است در حالیکه به نهی کننده (الله) ایمان دارد و از وعید خداوند در مورد عِقاب و عذاب می ترسد.

بعضی دیگر همین معنا را به صورت کوتاه تر آورده است: «التقوا هی: امتثال الاوامر واجتناب النواهی» تقوا عبارت است از، فرمانبرداری و اجرای دستورات و خودداری و پرهیز از انجام آنچه نهی شده است.

علامه طباطبایی در المیزان، همین معنا را مورد توجه قرار داده و آورده است: سخن کوتاه اینکه، تقواى خداى سبحان عبارت است از اینکه، خداى تعالى اطاعت بشود و معصیت نشود. و بنده او در همه احوال براى او خاضع گردد. چه اینکه او نعمتش بدهد و چه اینکه ندهد (و یا از دستش بگیرد.)

این معناى کلمه تقوا بود. ولى اگر این کلمه با قید «حق تقوا» اعتبار شود با در نظر گرفتن اینکه حق التقوى، آن تقوایى است که مشوب با باطل و فاسدى از سنخ خودش نباشد.

قهرا حق التقوى عبارت خواهد شد از عبودیت خالص، عبودیتى که مخلوط با انانیت و غفلت نباشد. ساده‏تر بگویم: عبارت خواهد شد از پرستش خداى تعالى فقط بدون اینکه مخلوط باشد با پرستش هواى خویش، و یا غفلت از مقام ربوبى. و چنین پرستشى عبارت است از اطاعت بدون معصیت و شکر بدون کفران، و یا دائمى بدون فراموشى.[6]  

امام جعفر صادق علیه السّلام، در مورد تقوا می فرماید: «ان لا یفقدک (اللّه) حیث امرک. و لا یراک حیث نهاک.»[7]

یعنى تقوا این است: در آنجائى که خدا تو را مأمور کرده مفقود و ناپیدا نباشى. و در آن مکانى که تو را نهى کرده تو را نبیند.

بنابراین، با توجه به مطالبی که بیان شد، می توان گفت که تقوا، یک نیروی کنترل درونی است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ می کند، و در واقع نقش ترمز نیرومندی را دارد که ماشین وجود انسانرا در پرتگاهها حفظ و از تندروی های خطر ناک، باز می دارد.

به همین دلیل امیر مؤمنان على علیه السلام، تقوا را به عنوان یک دژ نیرومند در برابر خطرات گناه شمرده است، آنجا که مى‏فرماید: «اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزیز»[8] بدانید اى بندگان خدا که تقوا دژى مستحکم و غیر قابل نفوذ است.

باز هم آن حضرت می فرماید: «ان تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة»[9]

تقوا و ترس از خدا، کلید گشودن هر در بسته‏اى است، ذخیره رستاخیز، و سبب آزادى از بردگى شیطان و نجات از هر هلاکت است.

در احادیث اسلامى، تشبیهات فراوانى براى تجسم حالت تقوا بیان شده است، باز هم امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏فرماید: «الا وان التقوى مطایا ذلل، حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة»[10]  تقوا همچون مرکبى است راهوار که صاحبش بر آن سوار است و زمامش در دست او است و تا دل بهشت او راه پیش مى‏برد.

به هر صورت، به طور خلاصه تعریف تقوا در اصطلاح این می شود که تقوا یک نیروی معنوی است که حالت کنترلی دارد، و روشن ترین آثار برای این است که صاحب آن ایمان به مبدأ و معاد دارد، و این تقوا معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب می شود. آنجا که می فرماید: «ان أکرمکم عند الله أتقاکم»[11] و این به صورت یک شعار جاودانی اسلام در آمده است.

در بارة اهمیت تقوا همین بس که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در مورد آن مى‏فرماید: «لا تقولوا ان محمدا صلّى اللّه علیه و آله منا. فو اللّه ما اولیائى منکم و لا من غیرکم الا المتقون»[12]

متقین

«متقین» اسم فاعل از باب افتعال از تقوا است و ریشه آن «وقى» مى‏باشد که در مصدر واو قلب به تاء شده است، و متقین در اصل موتقین بوده واو به تا قلب شد و تا در تا ادغام گردیده متقین شده است.

متقین به کسانی گفته می شود که دارای ملکة تقوا باشند. که در قرآن کریم و روایات ما، از متقین بسیار یاد شده است و صفاتی برای آنها بیان گردیده است، که ما در این مختصر می خواهیم برخی از صفات این گروه را بیان نمائیم، و روی کرد ما در بیان این صفات، توجه آیات مبارکة قرآن کریم می باشد.

متقین دارای دو هدایت هستند

در ابتدای سورة بقره می خوانیم که «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین...»

متقین عبارتند از مؤمنین، چون تقوى از اوصاف خاصه طبقه معینى از مؤمنین نیست، و اینطور نیست که تقوى صفت مرتبه‏اى از مراتب ایمان باشد، که دارندگان مرتبه پائین‏تر، مؤمن بى تقوى باشند، و در نتیجه تقوى مانند احسان و اخبات و خلوص، یکى از مقامات ایمان باشد، بلکه صفتى است که با تمامى مراتب ایمان جمع میشود، مگر آنکه ایمان، ایمان واقعى نباشد.

دلیل این مدعا این است: خداى تعالى دنبال این کلمه، یعنى کلمه (متقین)، وقتى اوصاف آن را بیان مى‏کند، از میانه طبقات مؤمنین، با آن همه اختلاف که در طبقات آنان است، طبقه معینى را مورد نظر قرار نمی‌دهد، و طورى متقین را توصیف نمیکند که شامل طبقه معینى شود.

و این طرز بیان بخوبى مى‏فهماند که نامبردگان بخاطر اینکه از ناحیه خداى سبحان هدایت شده‏اند، داراى صفات مؤمنین گشته‏اند، ساده‏تر اینکه ایشان متقى نشده اند، مگر بهدایتى از خداى تعالى، آن گاه کتاب خود را چنین معرفى مى‏کند: «لاریب فیه هدی للمتقین»،  که هدایت همین متقین است، پس مى‏فهمیم که هدایت کتاب، غیر آن هدایتى است که اوصاف نامبرده را در پى داشت، و نیز مى‏فهمیم که متقین، داراى دو هدایتند، یک هدایت اولى که بخاطر آن متقى شدند، و یک هدایت دومى که خداى سبحان بپاس تقوایشان بایشان کرامت فرموده است و چون هدایت دومى متقین بوسیله قرآن صورت مى‏گیرد، معلوم میشود هدایت اولى قبل از قرآن بوده، و علت آن سلامت فطرت بوده است.[13]


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/4/2:: 7:26 عصر     |     () نظر